خاطرات مامان و مهرسانا

دلبندم ...دلم‌میخواد لحظه های باتوبودن را نگه دارم ...زمان با تو چقدر زیبا و دلنشین‌میگذردبرای دلم

امروز ۱۳ بهمن ۹۸

1398/11/13 19:04
نویسنده : مامان مهرسانا
65 بازدید
اشتراک گذاری

مهرساناجانم سلام

میدونی چند روزپیش اومدم کمی برات بنویسم که نصفه موند نفهمیدم متنی نوشتم کجارفت 😁

عزیزم امروز یکشنبه ۱۳بهمن ۹۸ بود الان ساعت پنج و نیم غروبه چند دقیقه دیگه هواتاریک میشه...

دخترنازم امروز کلی ماماموخسته کرد ازصبح هرکارکردم نخوابیدی نمیدونم چت بود همش توبغم بودی چند دست هم لباساتوعوض کردم بالاخره ده دقیقه قبل رضایت دادی و لالا کردی 😊






و اما درباره ی این لباسی که تنته😂باید بگم از دیروز تمام لباساتوشستنی کردی و همشون تولباسشویی تشریف دارن تا باباجون پودربگیره بسوریمشون.این لباسوماه قبل از قم برات خریده بودم که اندازه ات بود الان اوروم تنت کنم کلی خندیدم ...دخترنازنینم قد کشیده😍فدای قدت عزیزم .خوب رشد کن و قوی شو عزیزدلم ...این چندتاعکسم الان که خوابیدی ازت گرفتم





پسندها (1)

نظرات (0)